سید محمد جواد تقویسید محمد جواد تقوی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات بزرگ مرد کوچک

سیزده بدر 93

سیزده بدر 93 ،برعکس هر سال ، یک راست جیتو رفتیم و چون درخت های زمین عمو عبدالله را (تقریبا)قطع کرده بودند آمدیم سر زمین های دایی علی (که دایی بنده است) ما بودیم و دایی  حمیدشون و مامان فاطی و باباشمس الله و دایی مجید و تموم بروبچ عمو عبدالله شون. نهار جوجه و برنج و بعدازظهر هم آش رشته. این هم جیگر مامان داخل گندم زار      "برای دیدن باقی عکس ها به ادامه مطلب بروید " صبح هوا سرد بود ، یا شاید بهتر بگویم ابری بود.(چهار تا لباس و کلاه و جوراب ، همه ی وسایلی بودند که دغدغه مادرانه من را کاهش می داد ، از ترس دوباره سرما خوردن تو)     در زیر آفتاب کم کم لباس هایت را کم کردیم ...
23 فروردين 1393

تولد پرهام

  20 بهمن تولد آقا پرهام گل بود که البته با کمی تاخیر در 22 بهمن جشن تولد گرفتند. پرهام جان تولدت مبارک ، عمه جون   اینهم عکس آقا سید محمد جوادم کنار پسردایی پرهام و ریحانه جیگر. پرهام رو بین تو و ریحانه نشوندیم تا جنابعالی با اظهار لطف به ریحانه خانم موجب نگرانی دیگران نشی البته نفس مامان قصدش محبته، منتها نمیدونه این محبت رو چه طور باید بروز بده      این هم علی اصغر، پسر دایی پرهام و نوه دایی بنده         چه ژستیییییییییییییییییییییییییی!   بچم دلش کادو می خواست!  ...
27 بهمن 1392

گزارش تصویری از 11 و 12 ماهگی پسر مامان

با سلام ما اومدیم بالاخره بعد از 5 ماه تاخیر تونستیم یه سری به مدیریت وبلاگ نفس مامان بزنیم اینهم یه گزارش تصویری از 11 ماهگی و 12 ماهگی آقا سید محمد جوادم.       چیه مامان جان ، نمی تونی بری کنار شومینه و سنگاش رو بهم بریزی؟   عکس جالبی نشد اما این اولین لحضاتی از زندگی تو هست که روی پاهای خودت ایستادی، برای همین این عکس برای مامان عزیزه       اینم جیگر خاله................... ریجانه خانم ، که با مامانش اومده بودند خونمون مهمونی        ظهر تابستونه . اما تو از حمام اومدی ، لباس آستین بلند و شلوار تنت کردم، کولر رو ...
23 بهمن 1392

ایستادگی

آقا سید محمد جوادم، درست در روز جمعه 1 شهریور ماه که پنج روز به تمام شدن 10 ماهگی شما مانده بود توی خونه مامان فاطی تونستی که بدون کمک خودت بایستی و چه ذوووووووقی کردیم من و مامان فاطی الان تقریبا ١١ روز میگذره ولی هنوز نتونستم عکس قابل قبولی از اون لحظه بگیرم چون هر وقت تو می ایستی و من دوربین رو روشن می کنم تو سریع خودت رو میندازی و می یای طرف دوربین. بایست همیشه محکم و استوار بایست پسرم ... وای از این دندونات، چند روزیه که دندونای بالات داره در میاد یکی در اومده و اون یکی هم داره در میاد. خیلی اذیت میشی مامانی. الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی مامان قربونت بره که اینقدر درد میکشی ...
22 بهمن 1392

این روزها به روایت تصویر

باور می کنی ، فکر کنم باورش در آینده برای خودم هم مشکله، پس می نویسم تا یادم بمونه سید کوچولوی مامان اگه چند دقیقه ای روی سه چرخه راش ببری یدفعه متوجه میشی که خوابش برده . البته عکس گرفتن تو این حالت خیلی سخته چون اگه سه چرخه رو هل ندم سریع بیدار میشه   برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید   جیگرتو ،که مست خوابی این هم تعمیرگاه     & سد ممد جواد & در سراسر کشور نمایندگی می پذیرد   دالی بازی این روزها جذاب ترین بازی سید کوچولوه دالی موشه.... پله پله تا ملاقات زن عمو اونقدر این پله ها رو تند می ری که مامان جون از تعجب میخندیدم ...
7 شهريور 1392