سیزده بدر 93
سیزده بدر 93 ،برعکس هر سال ، یک راست جیتو رفتیم و چون درخت های زمین عمو عبدالله را (تقریبا)قطع کرده بودند آمدیم سر زمین های دایی علی (که دایی بنده است)
ما بودیم و دایی حمیدشون و مامان فاطی و باباشمس الله و دایی مجید و تموم بروبچ عمو عبدالله شون. نهار جوجه و برنج و بعدازظهر هم آش رشته.
این هم جیگر مامان داخل گندم زار
"برای دیدن باقی عکس ها به ادامه مطلب بروید"
صبح هوا سرد بود ، یا شاید بهتر بگویم ابری بود.(چهار تا لباس و کلاه و جوراب ، همه ی وسایلی بودند که دغدغه مادرانه من را کاهش می داد ، از ترس دوباره سرما خوردن تو)
در زیر آفتاب کم کم لباس هایت را کم کردیم
تو و دایی مجید و بابایی
دایی مجید، اندر شگفت گوشی اندروید دار خود
عمو و عمو زاده در کنار هم
بدون شرح
این هم ریحانه ی جیگر طلا
قربون خندهات
در اوج بد اخلاقی های تو ، فقط کافیه بگوییم : به افتخار سید محمد جواد تقوی دست بزنید
اونوقت پسرم خوشحال ، به افتخار خودش دست می زنه
محمد جواد موتور سوار می شود
ریحانه و دایی علی
عکسی که خودم از بالای درخت گردو گرفتم ( هیف که الان گردو نداره)
تو توی بغل مامان فاطی بودی
تو پشت ماشین محمد آقا(بابای آجی ریحانه) هستی
چقدر ذوق کردی