ایستادگی
آقا سید محمد جوادم، درست در روز جمعه 1 شهریور ماه که پنج روز به تمام شدن 10 ماهگی شما مانده بود توی خونه مامان فاطی تونستی که بدون کمک خودت بایستی و چه ذوووووووقی کردیم من و مامان فاطی
الان تقریبا ١١ روز میگذره ولی هنوز نتونستم عکس قابل قبولی از اون لحظه بگیرم چون هر وقت تو می ایستی و من دوربین رو روشن می کنم تو سریع خودت رو میندازی و می یای طرف دوربین.
بایست همیشه محکم و استوار بایست پسرم
...
وای از این دندونات، چند روزیه که دندونای بالات داره در میاد یکی در اومده و اون یکی هم داره در میاد. خیلی اذیت میشی مامانی.
الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی مامان قربونت بره که اینقدر درد میکشی
...
دایره لغات محمد جواد
"جیــــــــــــــزه" و یا "دیــــــــــــــــزه"(که منظور همان جیز است)
از بس من و مامان جون موقع برداشتن خودکار به تو گفتیم جیزه که تو اصلا فکر میکنی که اسم خودکار جیزه و به محض دیدن خودکار خودت میگی "جیــــــــــــــزه" و یا "دیــــــــــزه"
البته "دست نزن" رو هم به شکل عجیب و غریبی تلفظ میکنی. همین دیروز که ستایش داشت به دوچرخه ات دست میزد تو بهش گفتی "دس از"
هر چی با تو تمرین می کنم که بگی بابا اما تو فقط میگی ماماماماماما، شاید دوست داری بگی مامان
....
شکستنی ها: لامپ باباجونشون رو که گذاشته بودند داخل یک نایلون و روی اپن، نایلونش رو کشیدی و شکست که چقدر ما خجالت کشیدیم.
دوم: دسته عینک عروسک زشتی که توی ویترینت بود .(که البته دسته ش نازک و شکننده بود)
سوم: آویز تخت خودت رو
...
گاهی ناخوداگاه با شنیدن هر آهنگ شادی دست دسی میکنی.
مامانی جلوی بابایی و باباجون این کارا رو نکنیا.
این روزها که گل پسرم داخل 11 ماهگی رفته مامان بهش غذای سفره میده. و البته اونچه مامان رو ناراحت میکنه خارش های مدام پسر ناز مامانه . که شاید برای خوردن گردوتازه و یا هر گرمی دیگه ای باشه.