خاطره ای تلخ
اسفند 93
خونه ی مامان فاطی بودیم. داشتیم کمی تخمه می خوردیم. تو گریه کردی و بابا مصطفی یه مغز تخمه گذاشت دهنت.
یکدفعه شروع کردی به سرفه کردن. صورتت سیاه شد. اونقدر ترسیده بودم که...
دایی مجید گفت ببریمت دکتر. اما سرفه ات بند اومد. کمی آروم شدیم. فردا دیدم موقع شیر خوردن سینه ات خس خس می کنه. گه گداری هم سرفه می کردی. فردا صبح با زن دایی زینب بردیمت بیمارستان امیر اعلم. دایی مجید و بابا و زهرا دایی داوود و دایی اصغر هم اومدند بیمارستان.
دکتر ها گفتند باید عمل بشه.
باورت میشه
تو عمل شدی. بعد از عمل پارگی فتخ ، اون هم توی 40 روزگی ( توی بیمارستان خاتم الانبیا) این دومین بار بود که تو به اتاق عمل می رفتی. و دوبار تجربه ی عمل اون هم برای یه بچه ی یک سال و چهار ماهه خیلی سنگینه.
اما خدارو شکر هم قبل از عمل و هم بعد از عمل اصلا اذیت نشدی .
این هم عکس گل پسرم در بیمارستان
عکس گل پسرم در حیاط بیمارستان
عکس آقا سید محمد جوادم بعد از عمل